عملیات علیه اجاره نشینی

به گزارش کنفرانس هکا، نام اثاث کشی که می آید فکر آدمیزاد می رود به دو طرف و نزدیک است که در این کشاکش به دو سمت محور فکری حتی جر بخورد، چگونه؟ حالا یک چای بریز بیا بنشین برایت بگویم چگونه. بنده خودم شخصا وقتی عزیزی می گوید: اثاث کشی داریم دو فولدر توی کله ام وا می گردد. یک فولدر محتویاتش این است که خب الحمدا... پول و پله اش را نزده به سم گاو و جمع و جور نموده خودش را و به فضل پروردگار متعال یا یکجا را خریده یا این که یک جای عظیم تر یا بهتر را اجاره نموده است و یک خواب به خواب های خانه اضافه نموده یا از منفی یک و زیرپله آمده بالا روی زمین یا رفته دوتا محله و کوچه و خیابان بالاتر... یا یک جای آسانسور دار یا انباری و پارکینگ دار خریده و از آن جای قبلی زده بیرون، فولدر بعدی ای که توی فکرم باز می گردد این است که ای وای، بنده خدا نکند مریضی و مسئله ای پیشامد نموده، مجبور شده جمع کند برود یک جای کوچک تر یا پایین تر.

عملیات علیه اجاره نشینی

یا نکند فروخته و مجبور به مستاجری شده، یا هزار تا فکر و خیال مزخرف دیگر... همواره دوست دارم به محتویات فولدر اول فکر کنم و فولدر یا همان پوشه تازه را بی خیال شوم، ولی خب به لطف و مدد و عنایت آقایان و اعاظم سیاست و اقتصاد و هم کرونای لامصب بای دیفالت یا همان خود به خود مدتی است که اصلا پوشه اول باز نمی گردد یا باز که بگردد هنگ می نماید و کلا برنامه عوض می گردد.

اثاث کشی اصولا مزخرف است و پدر درآور اگر به خاطر فولدر دوم باشد که دیگر یک ماه الی دوماه شما درست وسط جهنم دارید زندگی می کنید و این اصلا درست نیست. این که تا دو سه ماه نمی دانی بشقاب ها کدام کابینت و نمک توی کدام کابینت اصلا چیز قابل تحملی نیست، این که شیر آب داغ و سرد دستشویی را هی توی خانه تازه قاطی می کنی و یک جاهاییت یک جوری می سوزد که اجاره دادن یادت می رود هم از این بدبختی هاست.

توی همین کرونای لاکردار چندتا از دوستان خودم مجبور به اثاث کشی شده اند و جابه جایی مسکن... این که دو ماه دنبال خانه می گشتند و مجبور شده اند کلا مثلا از شرق بروند جنوب تهران یک بحث بحث دوم سر و کله زدن با نصاب کابینت و شیرآلات و چاه بازکن و این ها هم یک طرف و پولی که ارزشش نصف شده و خانه ای که یک خوابش حذف شده هم قوزی بالای قوز.

به همه اثاث کشی های مهم زندگی ام فکر می کنم و تا جایی که صفحه جا بدهد و صفحه بند محترم

هی گوشی ور ندارد داخلی ام را بگیرد که فلانی مطلبت را بچلان؛ برایتان از تجربیات اثاث کشی در زندگی ام می گویم.

تابستان های متمادی

پدرم سال های آخر خدمتش توی آموزش و پرورش یک مدرسه غیرانتفاعی راه انداخت. طبیعی است که مدرسه، ساختمان می خواهد و ساختمان وسایل و تجهیزات. خانه های بم معمولا عظیم بود و چند اتاقه و خانه های قدیمی ترش جان می داد برای مدرسه شدن. معمولا پدر، قرارداد ها را دوساله می بست و توی این دو سال طبیعتا تعداد ثبت نامی های مدرسه مان افزایش می یافت و ما باید مدرسه را عوض می کردیم، قرارداد که نوشته می شد، ما بودیم و جابه جا کردن دویست سیصدتا جایگاه، ده دوازده تا تخته سیاه، چندتا کمد و کامپیوتر و هر چیزی که فکر کنید توی یک مدرسه باید وجود داشته باشد، حالا تو فکر کن یک روز این اثاث کشی افتاده بود درست توی همان روزی که ایران و ایرلند بازی داشت و ما قرار بود برویم جام جهانی... جوادخان خیابانی یک جایی زنده روی آنتن یک چیزی به آرش برهانی می گوید که آرش هنگ می نماید، دیده اید؟

جوادخان می پرسد: دربی بازترین دربی باز دربی کیه و آرش عین سیامک انصاری توی دوربین زل می زند و جوابی ندارد... آن سال ما جام جهانی نرفتیم و اثاث کشی مزخرف ترین حالت اثاث کشی را داشت نشان می داد... یک روز عصر مادرم خیال همه را راحت کرد. خانه ما 9 تا اتاق داشت.

به پیشنهاد مادر، ما خانه مان را کردیم مدرسه و یک خانه کوچک تر اجاره کردیم، هم اجاره کمتری دادیم و هم دیگر از شر اثاث کشی مدرسه راحت شدیم... شهریور ماه بود که خانه خودمان را مدرسه نموده بودیم و دی ماه بود که زلزله شد، خانه ای که اجاره نموده بودیم، خیلی نریخت و کشته نداد و خانه خودمان که مدرسه بود و قدیمی تر ویرانه ای بود که نگو و نپرس... اگر آن روز خدا به زبان مادرم نداده بود و بابا به حرفش گوش ننموده بود، قطعا الان حامدی نبود که برایتان چیزمیز بنویسد اینجا.

سه سال از زلزله گذشته بود، آمده بودم تهران دانشجو بودم... همان سال ها چشم های دختری اذیتم می کرد، رفتم گفتم تا بیست وچهارسالگی را تنها قدم زدم از این به بعد با هم قبول است؟ یک سال طول کشید تا بله را گفت. بله را که گفت قرار شد به خاطرش جشن بگیریم، بله گفت و حالا دو تا بچه داریم و چهارده سال است همسفریم و همسر... یک شصت متری بیست ساله طبقه دوم توی ستارخان اجاره کردیم... با پولی که داشتم چیزی بهتر از این نمی شد اجاره کرد، قرارداد را که بستم، کلید را که بنگاهی داد تازه آغاز داستان بود، خانه مدتی ساکن نداشت، دقیق یادم است برای راه اندازی کولر به یکی زنگ زدم دستش بند بود شماره پسرش را داد که این کاره بود، اتوماتیک دم دستم نبود و با نوک انگشت روی دوده های نشسته روی رنگ دیوار ها شماره را یادداشت کردم، تمیزکاری و اثاث کشی انجام شد و ما چهارسال آنجا نشستیم.

خانه دومی که جابه جا شدیم خیابان سمیه بود، آن سال ها کسی نبود که به ما بگوید نرو سمیه. ما رفتیم سمیه... آنجا قدیمی تر از ستارخان. اینجا دیگر بازسازی هم لازم داشت، داشتیم کانال کولر را با فرز می بریدیم که به جای دیگری هدایتش کنیم جرقه هایش ریخت توی پاسیوی طبقه اول و دردسرتان ندهم رختخواب های بنده خدا که آنجا بود آتش گرفت، خیلی خدا رحم کرد که آتش به کپسول های گازی که گوشه پاسیو بودند سرایت نکرد وگرنه آن پنج واحد را می فرستادیم روی هوا.

اثاث کشی آخرم همین سه سال پیش بود، سر یک قصه ای مجبور شدم از خانه سمیه بلند شوم. بنگاه به بنگاه و املاکی به املاکی پی رهن و اجاره بودیم که دیدیم یک بنده خدایی واحدی را برای فروش گذاشته. قیمت ملک هنوز ترکیده از این انفجار اتمی نشده بود. یک کمی خودت را، سفره ات را می چلاندی می شد یک کار هایی کرد، ما هم همین کار را کردیم. برنامه این بود که کار را بی خیال شده بودم و می رفتم صبح ها تا عصر واحد می دیدم و عصر ها می رفتم به همسر گزارش می دادم که یک صدمتری دیدم فلان و یک هشتاد متری دیدم بهمان. آن روز عصر با فروشنده قرارمان را گذاشتیم. آمد.

حرف هایمان را زدیم. پیرمرد راه آمد. قبول کرد. خرد خرد پولش را دادیم، کلید را همان عصر تحویلم داد و قرار شد شش ماه بعد که تسویه کردم سند را به نام بزند، کلید را گرفتم و زنگ زدم به همسرم پاشو بیا فلان آدرس. گفت اجاره؟ گفتم نه خریدم. خدا بخواهد چشم شیطان کر و گوشش کور تا یک چندسالی احتمالا اثاث کشی نخواهیم داشت و این خیلی حس خوبی است. من قرار بود راجع به اثاث کشی چیزمیز بنویسم، ولی نمی دانم چرا مطلب لیز خورد سمت خانه عوض کردن و اجاره و خرید، البته بی ارتباط با هم نیستند و به نوعی می شد این ستون را هم از حقیر پذیرفت.

از سر کار آمد دید صاحبخانه اثاثش را ریخته توی کوچه و دارد سر زن و بچه اش داد و بی داد می نماید. پیرمرد کفاش بود، عایدی آنچنانی نداشت، توی کوچه دلش شکست، توسل کرد به امام عصر (عج) روی سادگی اش گفت: دورتان بگردم شما اهل بیت را خیلی اذیت نموده اند، مسموم شده اید شکنجه شده اید.

اسیری و زندان رفته اید، ولی قربان تان شوم شما مستاجری نکشیده اید، از همه این ها سخت تر است. به دو روز نکشید حضرت را دید، کمکش کردند، خانه خرید و برای همواره از اثاث کشی راحت شد.

حامد عسکری شاعر و نویسنده ای که می تواند پای اثاث کشی پنج واحد آپارتمان را آتش بزند

منبع: جام جم آنلاین
انتشار: 2 مرداد 1400 بروزرسانی: 2 مرداد 1400 گردآورنده: hecaconf.ir شناسه مطلب: 12763

به "عملیات علیه اجاره نشینی" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "عملیات علیه اجاره نشینی"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید